آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

شعر شهادت امام کاظم علیه السلام

 

شهادت امام کاظم علیه السلام را تسلیت عرض می کنم .


در میان هلهله سوز و نوا گم می شود

زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

 

بسکه بازی می کند زنجیر ها با گردنم

در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

 

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست

در میان قهقهه صوت دعا گم می شود

 

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم

وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

 

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش

راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

  

لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم

بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود

 

از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا؟

گوشوارٍ بچه ها در کربلا گم می شود

قاسم نعمتی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

شعر در مدح امام علي عليه السلام

ز ليلي من شـنيـدم يا عــــــلي گفت به مجنون هم رسيدم يا علي گفت

مگـر اين وادي دارالجنون است کــه هــــر ديـــوانه ديــدم يــا عــــــلي گفت

نسيمي غـنچه اي را باز مي کرد به گوش غنچه کـم کـم يـا عــــلي گفت

چـمن بــا ريـــــزش بــاران رحمت دعـــــايي کــرد و او هم يا عــــــلي گفت

يقيـــــــن پـــروردگار آفــــــرينش بــه مــوجودات عـــــالــم يا عـــــــلي گفت

دلا بايد به هر دم يا علي گفت نه هر دم بل دمادم يا عـــــلي گفت

به هر روز و به هر شـب يا علي گفت به هر پيچ و به هر خم يا علي گفت

خمــــــــير خاک آدم را سـرشــــــتند چو بر مي خواست آدم يا عـلي گفت

عـــــــــــلي در کعبه بـر دوش پيمبـــر قـــدم بنهاد و آن دم يا عـــــــلي گفت

عصــا در دسـت موسي اژدها گشت کليـم آنجـا مسلّم يا عـــــــــلي گفت

ز بطن حوت ، يونـــــس گـــشت آزاد ز بس در ظلمت يم يا عــــــــلي گفت

علـــي را ضــربتي کـاري نمي شـد گمــــــانم ابن ملجم يا عــــــــلي گفت

مــگر خــــيبر ز جايش کـــنده مي شـد يقين آن دم علي هم يا علي گفت



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،


ن : ف م

شعر شهادت امام هادی علیه السلام


آقای سامرا، که سلامم به محضرش
آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش
 

آزار داده اند دل اهل بیت را
طوری که آه می چکد از قلب مادرش

در گوشه ای نشسته فقط گریه می کند
 یعنی که نیست جز غم و اندوه، یاورش

از معجزات زهر بُوَد این که دم به دم
خونابه می چکد ز نفس های آخرش

پای پیاده ... نیمه ی شب ... کوچه ... آه آه
با این حساب خورده زمین جسم لاغرش

او را اگر چه نیمه شب از خانه برده اند
امّا دگر خمیده نشد قدّ همسرش

تا این که دید در وسط بزم عیش و نوش
جام شراب چیده شده در برابرش

در ذهن خویش خاطره ای را عبور داد
افتاد یاد لعل لب جدّ اطهرش

بزم شراب ... تشت طلا ... چوب خیزران
می زد یزید بر لب او پیش دخترش
 

محمدفردوسی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،
:: برچسب‌ها: شعر شهادت امام هادی(ع), شعر شهادت, امام هادی(ع),


ن : ف م

شعر ولادت حضرت زهرا (س)


باز دل شکسته ام نواي ديگر آورد 
پرده بهتري زند سرود خوشتر آورد 

لئالي کلام را زطبع من برآورد 
مگر ثناي فاطمه دخت پيمبر آورد 


که آگه از مقام او کسي بجز اله نيست   نسيم درک و عقل را درين حريم راه نيست

ماه جمادي آيد و ز خرمي خبر دهد 
جماد را نديده کَس گل آورد ثمر دهد 

به بيستمين صباح آن اميد بر بشر دهد 
به زندگاني بشر تجلي دگر دهد 


در اين خجسته صبحدم داده خداي ذوالعطا   به ياوسين و طاوها کوثر و قدر و هل اتي

خديجه اي زدرد و غم به جان رسيده غم مخور 
خديجه اي زدشمنان طعنه شنيده غم مخور 

خديجه گر قبيله ات از تو بريده غم مخور 
خداست يار و مونست ز هر پديده غم مخور 


لطف خداست ياورت محمد است همسرت    بهتر از اين چه مي شود که فاطمه است دخترت

خديجه اي که از خدا فاطمه را گرفته اي 
چه کرده اي که اين مقام را فراگرفته اي 

ز هست و نيست چو دل بهر خدا گرفته اي 
هزارها برابر از خدا جزا گرفته اي 


خديجه ديده روشن از فروغ نور ديده ات    باد مبارک از خدا مقدم نورسيده ات

دايره وجود را مرکز و محور آمده 
محيط لطف وجود را جوهر و گوهر آمده 

ولي ممکنات را محرم و همسر آمده 
رسول کائنات را دختر و مادر آمده 


چه دختري که هستي جهان بود ز هست او    رسول حق به امر حق بوسه زند به دست او

فاطمه اي که عقل ما مات عبادتش بود 
نقش به چهر دوستان مهر ارادتش بود 

همسري علي نهايت سعادتش بود 
ليله قدر اولياء شام ولادتش بود 


ثبت شد از ولادتش بقاي نسل احمدي    يافت بقا زنسل او شريعت محمدي

فاطمه اي که حق بر او عرض سلام مي کند 
اداي ذکر نام او به احترام مي کند 

کسي که پيش پاي او پدر قيام مي کند 
بر در خانه اش سلام صبح و شام مي کند 


شرف ببين که خانه اش برده سبق ز طور هم    حيا ببين که پوشد او چهره خود ز کور هم

فکر کسي نمي رسد به ساحت جمال او 
جلال حق جلال او جمال حق جمال او 

تربيت سلاله اش نمونه کمال او 
سلام حق بر او و باب و مام و زوج او 


که هستي تمام ماسوا بود ز هستشان    نظام ملک خويش را داده خدا به دستشان

فاطمه اي تو بازگو فلسفه حيات را 
ساخته جد و جهد تو سفينة النجات را 

زنده نگاه داشتي و آتوالزکوة را 
حي علي الفلاح را حي علي الصلاة را 


مزرعه عفاف را زاشک آب داده اي    به بانوان زشرم خود درس حجاب داده اي

اي که خدا بي مثل به کوثرت مثال زد 
دم از جلال و قدر تو قادر ذوالجلال زد 

نبي زمهر بضعتي به سينه ات مدال زد 
حلقه به باب خانه ات دست علي و آل زد 


يافته است پرورش خون خدا زشير تو    شير خدا به مرتبت نظير تو بشير تو

به حسن تو که مي کند جلوه گر آفتاب را 
به اشک تو که بشکند قيمت دُرّ ناب را 

به کوي تو که از دلم ربوده صبر و تاب را 
عرض سلام کرده و منتظرم جواب را 


دريغ از جواب ما به خاطر خدا مکن    دست توسل مرا ز دامنت جدا مکن

فاطمه اي زلطف تو قعود ما قيام ما 
دوستيت قبولي صلوة ما صيام ما 

نام تو و حسين تو سرود ما کلام ما 
نثار قبر مخفيت درود ما سلام ما 


 به یاد درد و داغ ها که بُد گواه صبر تو    هنوز گریه می کند علی کنار قبر تو

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،
:: برچسب‌ها: شعر ولادت حضرت زهرا(س), شعر زیبا درباره حضرت زهرا(س),


ن : ف م

شعر زیبایی در مدح امام رضا علیه السلام


من ندانم کيستم اما شما را دوست دارم
هر که هـستم خاندان مصطفي را دوست دارم

مرغ روحم چون کبوتر پر زند سوي مديـنه
هم خراسان هم نجف هم کربلا را دوست دارم

کمتر از آنم که باشـم بنده ي شاه ولايـت
گر چه خــــــــود آلوده ام اهل ولا را دوست دارم

دوستـــي از دوستان دوستان اهل بيتـم
هر که هستــم شيعيان مرتضي را دوست دارم

گر نکير و منکرم پرسند آوردي چه با خــود
در جواب هر دو گــــــويم من رضا را دوست دارم

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،
:: برچسب‌ها: شعر درباره امام رضا(ع), شعر مذهبی, شعر زیبا, شعر امام رضا,


ن : ف م

شعر شهادت حضرت فاطمه (س)

 
هرگاه دیده تر من گریه میکند
اشکم به ماه منظر من گربه میکند


با هر نفس که میکشم من زخم سینه ام

بر زخم های دیگر من گریه میکند


با شانه شکسته زدم شانه موی او

دیدم چو ابر دختر من گریه میکند


چون میکند نظاره به مسمار در حسین

گوید که ای وای مادر من گریه میکند


زانو بغل گرفتن حیدر زد آتشم

میسوزم او برابر من گریه میکند


من گریه می کنم به غم غربت علی

او هم به حال مضطر من گریه میکند


سخت است مرد گریه کند پیش همسرش

غربت ببین علی برابر من گریه میکند


میزد مرا مغیره و دیدم به چشم خویش

با دست بسته شوهر من گریه میکند


ای کاش بین کوچه حسن همرهم نبود

کاین سان کنار بستر من گریه میکند

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،
:: برچسب‌ها: شعر مذهبی, شعر شهادت حضرت زهرا(س), شعر گریه میکند,


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد