آیا هنوز وقت آن نرسیده که با خدا آشتی کنیم ؟

ن : ف م

شعر ولادت امام محمد باقر علیه السلام


سرچشمه ي تمامي انديشه هاي ناب
 
 
دانش پژوه مدرسه ي عشق بو تراب

اوصاف پاكتان چقدر بي نهايت است!
يك خط ز مدحتان شده موضوع صد كتاب

 شك كرده ايم! اهل زمين باشي اي عزيز
 اي جلوه ي جلال خدا در پس حجاب
 

 امشب دوباره حضرت خورشيد اهل بيت
از ماوراي فاصله ها بر دلم بتاب
 

 ما را دعا كنيد همين لحظه از بهشت
آقا دعايتان همه دم هست مستجاب
 

 اين چهره ي سياه مرا هم نگاه كن
شايد به ياد آوريم در صف حساب
 

 من از پل صراط جزا با نگاهتان
 مانند باد مي گذرم تند و پر شتاب

ساعي ترين مدرس آداب زندگي
شيوا سخن، مفسر آيات بندگي

 قله نشين دانش و دين، اي طلايه دار
كاوشگر رموز سماوات كردگار
 

 تيغ كلام نغز شما در مناظره
پِي كرده است مركب دجال روزگار

 هر كس كه خواست پيش شما قد علم كند
گشته ميان معركه ي بحث تارومار
 

 كوه بزرگ حادثه را بر زمين زدي
انگشت بر دهان شده اين چرخ كجمدار
 

 اين چه تواضعي ست امام فرشته ها!
داري به پاي خويش دو نعلين وصله دار
 

 آقا شما كه واسطه ي فيض عالميد
حيف است مانده ايد در اين شهر بي بها
  

 اي كاش سمت كشور ما هم مي آمدي
پس لا اقل به خانه ي قلبم قدم گذار
 

 اي خضر مست ميكده ي چشمه ي حيات
من تشنه ام‌‌ـ شبيه خودت ـ تشنه ي فرات
 

 آموزگار مبحث جغرافياي دين
استاد فقه و خارج دانش سراي دين
 

 دار و ندار زندگي ات را تو ريختي
تا آخرين دقايق عمرت به پاي دين
 

 از ابتداي كودكي ات خونجگر شدي
زخم زبان و طعنه شنيدي براي دين 

 با خشت خشت اشك نماز شب شما
مستحكم است تا به ابد پايه هاي دين
 

 اي يادگار كرب و بلا، زير كعب ني
سهمي عظيم داشته اي در بقاي دين
 

 ديدي سر بريده ي عباس را به ني
بر شانه ي كبود نهادي لواي دين
 

 از ناي زخم خورده تان مي رسد به گوش
در مجلس يزيد، صداي رساي دين

با اشك و آه، شعله به آيينه مي زدي
عمري به ياد كرببلا سينه مي زدي

وحید قاسمی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،


ن : ف م

خواب ديدم، خواب اينكه مرده ام

خواب ديدم، خواب اينكه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست
آن یکی فریاد زد رب تو کیست

در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود

ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانیش فوق کهکشان

چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود

بر سرش دستار سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

صاحب روز قیامت آمده
گویی از بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد
 مهربانانه به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است

بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است

سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد

اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است

بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است

تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده

حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت

گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم

هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است

در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم

باز بالاتر به روز سرنوشت
می شود همسایه من در بهشت

آری آری هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است

امیرحسین میرحسینی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، زندگی دنیوی و اُخروی ومرگ، ،


ن : ف م

خاکم کنید در حرم کربلا حسین


از لحظه ای که با تو شدم آشنا حسین

احساس می کنم که شدم از شما
حسین

وقت تولّدم که مؤذّن مرا گرفت
در گوش من به جای اذان گفت: یا حسین

آسوده خاطرم ز عذاب و فشار قبر
آنجا حساب آن دو ملک هست با حسین

رغبت نمی کنم که روم جای دیگری
وقتی که هست نزد تو دارالشّفا حسین

هر کس برای ماتم تو گریه می کند
باشد به زیر پرچم خیرالنسا حسین

هر کس که خرج کرده خودش را برای تو
ترسی ندارد از غم روز جزا حسین

دارم امید این که شما بعد مردنم
خاکم کنید در حرم کربلا حسین

نزدیک یازده شب است آقا گذشته است
امّا نددیده ام رخ صاحب عزا حسین

امشب بیا دعا بنما منتقم رسد
تا که شوم ز مهر تو حاجت روا حسین

محمد فردوسي

http://mahdivahidi.loxblog.ir



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

طفل سه ساله اي كه دگر سالخورده بود

از نيمه شب گذشته و خوابش نبرده بود
طفل سه ساله اي كه  دگر سالخورده بود

در گوشه ي خرابه، به جاي ستاره ها
تا صبح، زخم هاي تنش را، شمرده بود

از ضعف، ناي پا شدن از جاي خود نداشت
آخر سه روز بود، كه چيزي نخورده بود

با دست هاي كوچكش، آرام و بي صدا
از فرط درد، بازوي خود را فشرده بود

اين نيمه جان مانده هم از لطف زينب است
ورنه هزار مرتبه در راه مرده بود

محسن عرب خالقي

http://mahdivahidi.loxblog.com



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

سلام بر تو يا علي كه جان جان عالمي


نزول رحمت خدا به دامن كوير شد     علي علي علي بگو كه موسم غدير شد

امام كشور ازل الي الابد امير شد     به كبريا سفير شد به مصطفي وزير شد

مــحب او عـــزیـز شـد عـدوی او حـقـیـر شـد
به قلب این نشاط ها به چشم اوست خـارهـا

مبارك است بر همه نزول رحمت خدا     كمال يافت دين حق به نام حجت خدا
ولايت علي بود تمام نعمت خدا     اطاعت علي بود قرين طاعت خدا


محبت عـلی بـود هـمان محبت خدا
خزان باغ دل شود به مهر او بهارها

مـراسم غـدیـر را خـدا گـرفـته در زمـین      به اشرف پـیامبـران خطاب می کند چنیـن
که ای رسول کبریا علیست برتو جانشین     علیست پیر انبیا عـلی است میر مومنـیـن

علی بود مــدار حـق عـلـی بـود قـرار دین
علی است شهریار کل به کل شهریارها

مـقـام کـل انـبـیـا مــقـام نـیـست بی علی     قیـام خـیـل قائمین قـیــام نیست بی عـلی
در آسمان و در زمین نظام نیست بی علی      بـنـــای مـحکم تـو را قــوام نیست بی علی

رسالت تو نزد ما تمام نیست بی علی
کمال دین عــلی بود به عـمـر روزگارها

چو بر نـبـی خطاب شد کلام حی ذوالمنن      سـتاد بيـن مـسـلمین چـنانکه مه در انجمن
گرفت جان خویش را به روی دسـت خویشتن   به خطـبه ای بلیغ تر ز حـد معجـز سخن

چنان به وصف مرتضی فشاند گوهر از دهن
کـه هـــوش بـرد از سـر طـوایــف و تـبـارهــا

الا همه موالیان چه انــتــهـا چـه ابـتـدا       شوید گوش سر بسر رسول می دهد ندا
که بر تمام خلق ها رسیده حکم از خدا     هر آنکه را منم نبی علی بر اوست مقتدا

علی است رهبر همه علی است مشعل هدي
علی است آنـکه حـق از او گـرفـتـه اقـتـدارهــا

عــلیست آنکه کعبه شـد مــزین از ولادتش     علیسـت آنکه هر نبی بود به او ارادتش
علیست آنکه هر وصی بود از او سعادتش     علیست آنکه یافت جان عبادت از عبادتش

علی است آنکه بر همه عیان بود سیادتش
عــلی اسـت مـیـر و فــاتـح تمام کــارزارهــا

به ذات حی لم یزل سفیر نیست جز علی     به من که خود پیمبرم وزیر نیست جز علی
به مومنات و مومنین امیر نـیـست جز علی      صــراط مستقیم را مـسیر نیست جز عـلی

به سّر هو به راز حق خبیر نیست جز علی
عـلیست واقـف از ازل ز رمـز و راز کارهـا

علیست آنکه بدر شد به حمله ای مسخرش     عليست آنكه  در احد ستود حی داورش
عليست آنكه عمرو شد جدا به تيغ او سرش    علی که فخر مي كند خدا به فتح خيبرش

خوشا کسی که این علی بود امام و رهبرش
کـه اوسـت در صـف جــزا قسیم نور و نـارهــا

سـلام بـر تـو یــا علی که جانِ جانِ عالمی      تــو عـبـد ذات خــالقی تو خــالق مـجسمی
تو هم خطاب مبرمی تو هم کتاب مـحـکمی     تو عین و لام و یاء نه ، تو کل اسم اعظـمی

تو صاحب اختیار حق به حق حق مسلمی
بود به دسـتـت از خــدا تـمــام اخـتـیـارهــا

تـو از تمام انبیا به غـیـر مـصـطفی سری     تو بحر فضل را دُری تو شهر علم را دری
تــو از رسـل فــراتــری تــو با نبی برادری      تو جانشین احمدی تو بر صحابه سروری

تو مقتدا تو رهنما تو مرتضی تو حیدری
خــدا را رسول را بـه تـوست افتخارهـا

علوم دهر، حرفی از روایت تو یا علی      نجوم چرخ جلوه ای ز آیت تـو یـا علی
وجود، ظرف کوچک عنایت تـو یا علی     کـتـاب پنج انـبـیا حکایت تو یــا عــلی

بس است کل خلق را ولایت تو یا علی
که مـیـکند جحیم را چــو قلب لاله زارها

مـنـم که بــا ثــنـای تــو چـکامـه آفــریـده ام       هر آنچه گفتم از ازل خود از شما شنیده ام
به مهر تـو کـشیده ام اگـر نفس کشیده ام      هماره بوده مدح تو مرام و مـشـی و ایده ام

اگر بود به هر نفس هزارها قصیده ام
فضایل تــو را یــکـی نـگفتم از هزارهــا

مـنـم مــدیـحه خــوان تـو بـیان محکمم بده      ز یک شراره ی غـمت نشــاط عـالـمـم بده
کلیم کن زبــان گـشا مسیح کن دمم بـده      به سینه آتشم فشان به دیده زمزمم بده

چـو مـیـثـم تو گشته ام زبــان مـیـثـمـم بده
خوشم که این زبان مرا، کشد به اوج دارها

استاد سازگار



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،


ن : ف م

غروب شفق‏گون نهمین آفتاب ولایت را تسلیت عرض می‏کنم

 

دلی نسوخت برایت غریب جان دادی
ز مهر همسر خود، بی نصیب جان دادی

درون حجره ی در بسته ای غریبانه
شکسته بال چنان عندلیب جان دادی

به دست و پا زدنت اعتنا نمی کردند
میان شادی جمعی عجیب جان دادی

تو پاره پاره دل و دل شکسته و دل خون
دچار درد و غم و بی طبیب جان دادی

ز بس که خون دلت از دهان تو می ریخت
به یاد روضه ی شیب الخضیب جان دادی

به سینه می زدی و یا حسین می گفتی
به یاد قتلگه و بوی سیب جان دادی

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

شعر ولادت امام رضا عليه السلام

 

زائری بارانی ام آقا بدادم می رسی؟

بی پناهم، خسته ام،تنها بدادم می رسی ؟


گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام

ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟


ازکبوترها که می پرسم نشانم می دهند

گنبد و گلدسته هایت را به دادم می رسی ؟


من دخیل التماس را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی ؟

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،


ن : ف م

شعر شهادت امام صادق علیه السلام

 

ناگهان زلفِ پریشان تو را می گیرند

سر سجاده گریبان تو را می گیرند

 

تو در این خانه بنا نیست که راحت باشی

چند هیزم سر و سامان تو را می گیرند

 

وقت نعلین به پا کردن تو یک آن است

چون حسودند همین آنِ تو را می گیرند

 

دختران تو یقیناً زکسی ترسیدند

بی سبب نیست که دامان تو را می گیرند

 

سعی کن بلکه خودت را بکشانی ورنه

ریسمان ها به خدا جانِ تو را می گیرند

علی اکبر لطیفیان

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

شعر شهادت امام علي عليه السلام

 
صورت خیس خودش را طرف چاه گرفت

آسمان تیره شد از بسکه دل ماه گرفت

 

بر سر سفره کمی درد دل خود را گفت

یک نفس گفت؛ ولی آینه را آه گرفت

 

 راه افتاد میسحا که نفس تازه کند

زیر سنگینی گامش نفس راه گرفت

 

خانه آوار شد و روی قدم هاش افتاد

اشک هی آمد و تا پای قدمگاه گرفت

 

سمت در رفت ولی در به تقلّا افتاد

و از این حادثه یک فرصت کوتاه گرفت

 

درب بسته شد و قلاب به پهلوش گرفت

روضه ای شد که دل حضرت درگاه گرفت

 

باز هم روضه دیوار و در و یک مادر...

باز با دختر خود ذکر "وا اُمّاه " گرفت

 

لحظه ای بر در این خانه به زانو افتاد

اشکِ بر فاطمه را توشه  این راه گرفت

 

وقت رفتن شده بود و سحرش آمده بود

پا شد و جلوه ی یا فالق الاصباح گرفت

 

 رفت معشوق خودش را بکشد در آغوش

رفت و وقتی که تنش حالت دلخواه گرفت

 

 بوسه ای زد به سرش تیغ و تنش آتش شد

آتشی که به دل سنگ و پر کاه گرفت

 

 مثل زهرا به زمین خورد و به سجده افتاد

آنچنان که دل محراب  و دل ماه گرفت

 

آه یک دست بر آن فرق شکسته که گذاشت

خم شد و  دست به پهلوش به ناگاه گرفت

 

 پا شد و رو به مدینه شد و با فاطمه گفت

عاقبت حاجت خود را اسدالله گرفت

رحمان نوازنی و اسحاقی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

 

ماه شعبان رسيد! ماه سه ماه 

کربلا مي رويم! بسم الله

 

السلام اي پناه مُلک و مکان

در يد قدرتت عنان جهان



پر قنداقة تو مي‌ بخشد

پر و بالي به فطرس نگران

 

رحمت محض! يا ابا الأيتام!

پدري کن براي عالميان

 

اي که آقائي تو بي حد است

باز ما را به کربلا برسان

 

شب سوم رسيده‌اي، اي ماه

السلام عليک ثارالله

 

السلام اي نگين عرش برين

ماه بالا بلند ام بنين 

 

سائلان تو بي شمارند و ...

گوشه چشمی به ما! بس است همين

 

شب جود و کرامت و بذل است

شب چارم شب اباالفضل است

 

السلام اي حقيقت جاري

روح تقوا و زهد بيداري

    

به محبان خود نظر فرما

بیشتر موقع گرفتاری

 

رو سياهي من گذشت از حدّ

تو برايم مگر کني کاري

 

در نماز شبت دعايم کن

تو عزيزي تو آبرو داري

 

دلم از بند هر غم آزاد است

شافع من امام سجاد است

 یوسف رحیمی
 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،
:: برچسب‌ها: شعر شعبانیه, شعر اعیاد شعبانیه, شعر ولادت, شعر زیبا, شعر,


ن : ف م

شعر شهادت امام کاظم علیه السلام

 

شهادت امام کاظم علیه السلام را تسلیت عرض می کنم .


در میان هلهله سوز و نوا گم می شود

زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود

 

بسکه بازی می کند زنجیر ها با گردنم

در گلویم گریه های بی صدا گم می شود

 

در دل شب بارها آمد نمازم را شکست

در میان قهقهه صوت دعا گم می شود

 

چهار چوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم

وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود

 

تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش

راه مادر در میان کوچه ها گم می شود

  

لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم

بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود

 

از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا؟

گوشوارٍ بچه ها در کربلا گم می شود

قاسم نعمتی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،


ن : ف م

شعر در مدح امام علي عليه السلام

ز ليلي من شـنيـدم يا عــــــلي گفت به مجنون هم رسيدم يا علي گفت

مگـر اين وادي دارالجنون است کــه هــــر ديـــوانه ديــدم يــا عــــــلي گفت

نسيمي غـنچه اي را باز مي کرد به گوش غنچه کـم کـم يـا عــــلي گفت

چـمن بــا ريـــــزش بــاران رحمت دعـــــايي کــرد و او هم يا عــــــلي گفت

يقيـــــــن پـــروردگار آفــــــرينش بــه مــوجودات عـــــالــم يا عـــــــلي گفت

دلا بايد به هر دم يا علي گفت نه هر دم بل دمادم يا عـــــلي گفت

به هر روز و به هر شـب يا علي گفت به هر پيچ و به هر خم يا علي گفت

خمــــــــير خاک آدم را سـرشــــــتند چو بر مي خواست آدم يا عـلي گفت

عـــــــــــلي در کعبه بـر دوش پيمبـــر قـــدم بنهاد و آن دم يا عـــــــلي گفت

عصــا در دسـت موسي اژدها گشت کليـم آنجـا مسلّم يا عـــــــــلي گفت

ز بطن حوت ، يونـــــس گـــشت آزاد ز بس در ظلمت يم يا عــــــــلي گفت

علـــي را ضــربتي کـاري نمي شـد گمــــــانم ابن ملجم يا عــــــــلي گفت

مــگر خــــيبر ز جايش کـــنده مي شـد يقين آن دم علي هم يا علي گفت



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،


ن : ف م

شعر شهادت امام هادی علیه السلام


آقای سامرا، که سلامم به محضرش
آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش
 

آزار داده اند دل اهل بیت را
طوری که آه می چکد از قلب مادرش

در گوشه ای نشسته فقط گریه می کند
 یعنی که نیست جز غم و اندوه، یاورش

از معجزات زهر بُوَد این که دم به دم
خونابه می چکد ز نفس های آخرش

پای پیاده ... نیمه ی شب ... کوچه ... آه آه
با این حساب خورده زمین جسم لاغرش

او را اگر چه نیمه شب از خانه برده اند
امّا دگر خمیده نشد قدّ همسرش

تا این که دید در وسط بزم عیش و نوش
جام شراب چیده شده در برابرش

در ذهن خویش خاطره ای را عبور داد
افتاد یاد لعل لب جدّ اطهرش

بزم شراب ... تشت طلا ... چوب خیزران
می زد یزید بر لب او پیش دخترش
 

محمدفردوسی



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،
:: برچسب‌ها: شعر شهادت امام هادی(ع), شعر شهادت, امام هادی(ع),


ن : ف م

شعر ولادت حضرت زهرا (س)


باز دل شکسته ام نواي ديگر آورد 
پرده بهتري زند سرود خوشتر آورد 

لئالي کلام را زطبع من برآورد 
مگر ثناي فاطمه دخت پيمبر آورد 


که آگه از مقام او کسي بجز اله نيست   نسيم درک و عقل را درين حريم راه نيست

ماه جمادي آيد و ز خرمي خبر دهد 
جماد را نديده کَس گل آورد ثمر دهد 

به بيستمين صباح آن اميد بر بشر دهد 
به زندگاني بشر تجلي دگر دهد 


در اين خجسته صبحدم داده خداي ذوالعطا   به ياوسين و طاوها کوثر و قدر و هل اتي

خديجه اي زدرد و غم به جان رسيده غم مخور 
خديجه اي زدشمنان طعنه شنيده غم مخور 

خديجه گر قبيله ات از تو بريده غم مخور 
خداست يار و مونست ز هر پديده غم مخور 


لطف خداست ياورت محمد است همسرت    بهتر از اين چه مي شود که فاطمه است دخترت

خديجه اي که از خدا فاطمه را گرفته اي 
چه کرده اي که اين مقام را فراگرفته اي 

ز هست و نيست چو دل بهر خدا گرفته اي 
هزارها برابر از خدا جزا گرفته اي 


خديجه ديده روشن از فروغ نور ديده ات    باد مبارک از خدا مقدم نورسيده ات

دايره وجود را مرکز و محور آمده 
محيط لطف وجود را جوهر و گوهر آمده 

ولي ممکنات را محرم و همسر آمده 
رسول کائنات را دختر و مادر آمده 


چه دختري که هستي جهان بود ز هست او    رسول حق به امر حق بوسه زند به دست او

فاطمه اي که عقل ما مات عبادتش بود 
نقش به چهر دوستان مهر ارادتش بود 

همسري علي نهايت سعادتش بود 
ليله قدر اولياء شام ولادتش بود 


ثبت شد از ولادتش بقاي نسل احمدي    يافت بقا زنسل او شريعت محمدي

فاطمه اي که حق بر او عرض سلام مي کند 
اداي ذکر نام او به احترام مي کند 

کسي که پيش پاي او پدر قيام مي کند 
بر در خانه اش سلام صبح و شام مي کند 


شرف ببين که خانه اش برده سبق ز طور هم    حيا ببين که پوشد او چهره خود ز کور هم

فکر کسي نمي رسد به ساحت جمال او 
جلال حق جلال او جمال حق جمال او 

تربيت سلاله اش نمونه کمال او 
سلام حق بر او و باب و مام و زوج او 


که هستي تمام ماسوا بود ز هستشان    نظام ملک خويش را داده خدا به دستشان

فاطمه اي تو بازگو فلسفه حيات را 
ساخته جد و جهد تو سفينة النجات را 

زنده نگاه داشتي و آتوالزکوة را 
حي علي الفلاح را حي علي الصلاة را 


مزرعه عفاف را زاشک آب داده اي    به بانوان زشرم خود درس حجاب داده اي

اي که خدا بي مثل به کوثرت مثال زد 
دم از جلال و قدر تو قادر ذوالجلال زد 

نبي زمهر بضعتي به سينه ات مدال زد 
حلقه به باب خانه ات دست علي و آل زد 


يافته است پرورش خون خدا زشير تو    شير خدا به مرتبت نظير تو بشير تو

به حسن تو که مي کند جلوه گر آفتاب را 
به اشک تو که بشکند قيمت دُرّ ناب را 

به کوي تو که از دلم ربوده صبر و تاب را 
عرض سلام کرده و منتظرم جواب را 


دريغ از جواب ما به خاطر خدا مکن    دست توسل مرا ز دامنت جدا مکن

فاطمه اي زلطف تو قعود ما قيام ما 
دوستيت قبولي صلوة ما صيام ما 

نام تو و حسين تو سرود ما کلام ما 
نثار قبر مخفيت درود ما سلام ما 


 به یاد درد و داغ ها که بُد گواه صبر تو    هنوز گریه می کند علی کنار قبر تو

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،
:: برچسب‌ها: شعر ولادت حضرت زهرا(س), شعر زیبا درباره حضرت زهرا(س),


ن : ف م

شعر زیبایی در مدح امام رضا علیه السلام


من ندانم کيستم اما شما را دوست دارم
هر که هـستم خاندان مصطفي را دوست دارم

مرغ روحم چون کبوتر پر زند سوي مديـنه
هم خراسان هم نجف هم کربلا را دوست دارم

کمتر از آنم که باشـم بنده ي شاه ولايـت
گر چه خــــــــود آلوده ام اهل ولا را دوست دارم

دوستـــي از دوستان دوستان اهل بيتـم
هر که هستــم شيعيان مرتضي را دوست دارم

گر نکير و منکرم پرسند آوردي چه با خــود
در جواب هر دو گــــــويم من رضا را دوست دارم

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعــار مولودی، ،
:: برچسب‌ها: شعر درباره امام رضا(ع), شعر مذهبی, شعر زیبا, شعر امام رضا,


ن : ف م

شعر شهادت حضرت فاطمه (س)

 
هرگاه دیده تر من گریه میکند
اشکم به ماه منظر من گربه میکند


با هر نفس که میکشم من زخم سینه ام

بر زخم های دیگر من گریه میکند


با شانه شکسته زدم شانه موی او

دیدم چو ابر دختر من گریه میکند


چون میکند نظاره به مسمار در حسین

گوید که ای وای مادر من گریه میکند


زانو بغل گرفتن حیدر زد آتشم

میسوزم او برابر من گریه میکند


من گریه می کنم به غم غربت علی

او هم به حال مضطر من گریه میکند


سخت است مرد گریه کند پیش همسرش

غربت ببین علی برابر من گریه میکند


میزد مرا مغیره و دیدم به چشم خویش

با دست بسته شوهر من گریه میکند


ای کاش بین کوچه حسن همرهم نبود

کاین سان کنار بستر من گریه میکند

 



:: موضوعات مرتبط: شعــر، اشعارشهادت ائمّه(ع)، ،
:: برچسب‌ها: شعر مذهبی, شعر شهادت حضرت زهرا(س), شعر گریه میکند,


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد